بسم الله الرحمن الرحیم
وصیت نامه بسیجی شهیدسیدباقر صباغ فرزند سیدمحمد متولد 1344 دارابکلا – ساری تاریخ شهادت : 30/7/1362 مریوان
********************************
بنام خداوند پیامبران و بنام خداوند شهیدان و بنام پروردگار عالم بشریت. با درود فراوان بر ولی عصر (عج) و نائب بر حقش حسین زمان درهم کوبنده ستمگران ، روشنگر رزمنده گان ، حضرت آیه الله العظمی امام خمینی ، و با درود فراوان بر شهیدان بخون خفته اسلام و فقاهت از هابیل تا حسین و از حسین تا شهیدان کربلای سرچشمه و غرب و جنوب کشور ، و جانبازان عاشق الله و شهیدان زنده و خانواده های شهیدپرور قهرمان و رزمنده گان شجاع و کفرستیز اسلام این زاهدان شب و شیران روز ، این پیروان حسین در تمامی جبهه های نبرد حق علیه باطل، و با درود فراوان بر امت خستگی ناپذیر حزب الله که با حضور فعال خود در تمامی صحنه ها ، نقشه های شوم شیاطین خارجی و داخلی را بر ملا و در نطفه خفه می نماید. و چنان برای برقراری حکومت اسلامی پرتلاش است که جز خداوند از کسی انتظار پاداش به آنها نیست و می رود تا به یاری الله در ادامه خط شهدای انقلاب اسلامی توفیق نهایی را بیابد.
پروردگارا ، ترا شکر می نمایم که به ما توفیق دادی ، تا در راه تو گام بر داشتیم و ما را به راه حق هدایت کردی و ما را در دوره هایی از تاریخ قرار دادی که در زندگی سرافراز و سر بلند گشته ایم.
پدرجان ، از وقتی که امر امام خمینی بر اینکه ، پرکردن جبهه ها واجب کفائی است ، بر خود لازم و واجب دانستم که به ندای حسین زمان " لبیک " گفته و تصمیم رفتن به جبهه را گرفتم. تا بتوانم خط سرخ شهادت را تداوم بخشم و برای اینکه بتوانم در شکست دادن آمریکای جنایتکار و تداوم بخشیدن این انقلاب سهیم باشم. تا شاید بتوانم نظر خداوند کریم را بسوی خویش جلب کنم ، همه ما یک جان داریم و سر آخر همه ما باید بمیریم. اما چه بهتر این جان را در راه خداوند فدا کنیم ای کاش دهها جان داشتم و در راه خداوند اهداء می نمودم.من مردن را در بستر برای خویش ننگ می دانم و امیدوارم خداوند متعال بر من منت گذارد و شهادت در راه اسلام را نصیبم بنماید و این هدف و آرزویم می باشد. و اگر شهید شوم به سعادتم رسیدم. وقتی که در این راه گام بر داشتم ، آرزویم این بود که بتوانم روزی سرافراز بسوی الله بروم.
پدر و مادرم ، حلالم کنید ، من ...... را فرزند اسلامی می دانم. و اگر هم در این مدت (راه) شهادت نصیبم شد برایم گریه و زاری نکنید و مجالس بر پا نکنید و بجای برپایی مجالس ، مخارج آن را به جبهه های جنگ تحمیلی ارسال دارید. پدر و مادرم ، برادرانم ، خواهرانم ، بستگانم ، خوشحال باشید و جامه ی سیاه بعد از شهادتم نپوشید ، انسان موقعی جامه سیاه می پوشد که یکی از اعضای خانواده اش بدون هدف از این دنیا برود.
پدر و مادرم شما که سعادت و خوشبختی فرزندتان را می خواهید برایم گریه نکنید ، زیرا شهادت گریه ندارد و تنها سعادت و خوشبختی من در همین راه است. پدر و مادرم ، گرچه نتوانستم وظیفه فرزندی خودم را نسبت به شما انجام دهم و اگر حتی نمی توانم دامن پر مهر و محبت شما را فراموش کنم ولی وقتی مسئله خدا بمیان می آید. مجبورم از پیش شما بروم ولی بخدا هیچ وقت شما را فراموش نمی کنم.و از شما تقاضا دارم که از همسایگان ، فامیلان ، دوستان و آشنایان درخواست کنید که اگر بی حرمتی و یا خطایی نسبت به آنها انجام داده ام مرا ببخشند و مرا عفو کنند.
از برادرانم می خواهم که مرا مورد عفو قرار دهید و در راه پای الله باشید و همیشه کاری را که انجام می دهید به نیت خداوند متعال انجام دهید و دست از اختلافات و تفرقه اندازی بر دارید و علی وار و حسین وار زندگی کنید و علی وار و حسین وار بمیرید و راه شهیدان را ادامه دهید. از خواهرانم می خواهم که فاطمه گونه زندگی کرده و فاطمه وار و زینب گونه بمیرید. حجاب را که بهترین زینت است حفظ کنید زیرا که خصم از حجابتان خوف دارد و سیاهی چادرتان از سرخی خونمان کوبنده تر است. از برادران و خواهرانم انتظار دارم که پیرو ولایت فقیه و پشتیبان روحانیت مبارز باشید و از روحانیت جدا نشوید زیرا شما هرچه دارید از اسلام است و اسلام را روحانیت تا الان نگه داشته است. با هم وحدت داشته باشید و در تمام کارها اتحاد داشته با هم مشورت کنید.از شما انتظار دارم که همیشه به جان امام دعا کنید و به راه الله و شهیدان بروید و تداوم بخش این انقلاب باشید. من که هدیه و یا پیامی ندارم که به شما اعطا نمایم و تنها کلامم به شما برادران و خواهران این است که امام را دعا کنید و او را تنها نگذارید و از تفرقه و اختلاف در بین خودتان پرهیز کنید و همیشه با هم وحدت داشته باشید.
اللهم انی اسئلک راحه عندالموت ، والمغفره بعدالموت ، والاخره عنداحساب .
" در اهتزاز باد پرچم اسلام در جهان به رهبری قائد اعظم امام خمینی "
« نابود باد کفر جهانی به سرکردگی آمریکای جنایتکار و شوروی خیانتکار »
" نابود باد اتحاد منافقین و مزدوران و سرسپردگان استکبار جهانی و دشمنان داخلی "
« خدایا ، خدایا ، تا انقلاب مهدی ، حتی کنار مهدی ، خمینی را نگهدار »
« والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته »
در ضمن ، وصی من پدرم و ناظرم برادر ارجمند سیدعلی صباغ می باشد.
------------------------------------------------------------
... پروردگارا تو را شکر می نمایم که به ما توفیق دادی تا در راه تو گام بر دارم و ما را به راه حق هدایت کردی و ما را در دوره ای از تاریخ قرار دادی که در زندگی سر افراز و سربلند گشته ایم... امر امام خمینی بر اینکه پر کردن جبهه ها واجب کفایی است بر خود لازم و واجب دانستم که به ندای حسین زمان لبیک گفته و تصمیم رفتن به جبهه را گرفتم تا بتوانم خط سرخشهادت را تداوم بخشم ... همه ی ما یک جان داریم و سر آخر همه باید بمیریم اما چه بهتر که این جان را در راه خدا فدا کنیم من مردن در بستر را برای خویش ننگ می دانم و امیدوارم خداوند متعال بر من منت گذارد و شهادت را نصیبم بنماید ...
تولد [سن هنگام شهادت 18 سال و 3 ماه]
شهید سید باقر صباغ دارابی (1344_1362) متولد روستای زیبای دارابکلا شهرستان شهید پرور میاندرودِ استان مازندراناست. سید باقر صباغ دارابی در خانوادهای با ایمان و دوستدار اهل بیت علیه السلام متولد شد ، مادرش صغری گرجی نژاد و پدرش سید محمد نام داشت.
تحصیلات ؛ خانواده و ازدواج [سوم دبیرستان][مجرد]
سید باقر صباغ دارابی در سایه محبت های پدر و مادر پاکدامن و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد و به فراگیری تحصیل پرداخت ، تحصیلات را در مقطع سوم دبیرستان با موفقیت پایان رسانید .شهید بزرگوار مجرد و فرزند چهارم خانواده بود.
شهادت [بسیجی_ پنجوین][عملیات والفجر 4] [شهید سال چهارم جنگ تحمیلی]
سید باقر صباغ دارابی در عضویت بسیجی به اسلام خدمت میکرد که در 1362/07/30 هجری شمسی در پنجوین عراق درعملیات والفجر چهار شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت . سید باقر صباغ دارابی در مورخه 1362/08/05 تشییع و در زادگاهش (دارابکلا) دفن شد. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.